نوشته‌ها

در محضر استاد (مجموعه ۱۴ جلدی)

در روزگاری که مرحوم استاد علامه به بنیادگذاری دبیرستان علوی همت گمارد، نه تنها مقوله ای به عنوان آموزش خانواده، جایی در فرهنگ مدرسه داری آن روز نداشت، بسیاری دیگر مفاهیم که وی بر آنها آگاه و اندیشه ور شده بود نیز در قاموس آموزش و پرورش این مرز و بوم به آسانی یافت نمی شد.

اما وی که در افکار تعلیم و تربیتی، نوآوری بی نظیر بود. پا به پای تأسیس مدرسه، به آهنگ هم آهنگ سازی خانواده ها با روش آموزشی-پرورشی مدرسه برخاست و معتقد بود که اگر والدین دانش آموزان، از راه و رسم مدرسه بی خبر باشند یا آهنگی ناساز با نغمه های جاری مدرسه بنوازند، تلاش های تربیتی کم ثمر خواهند شد. از این روی، در فصل های زمانی منظم، والدین شاگردان به مدرسه فراخوانده می شدند و در جلسات سخنرانی و تذکار و گاه بحث و گفت‌وگو، دل و جان به تعلیمات اخلاقی و تربیتی آقای علامه می سپردند.

ادامه مطلب …

در مکتب استاد (مجموعه ۱۵ جلدی)

مرحوم علامه «علی اصغر کرباسچیان» در سال ۱۳۳۴ هجری شمسی، پس از دورانی متمادی که در خودسازی و علم‌اندوزی گذراند، حوزه قم را به مقصد تهران -خاستگاه نخستین خود- ترک کرد و صاحب‌دلانه، رخت از خانقاه خویشتن‌بانی فراکشید و از مدرسه آدم سازی سر برآورد.

ادامه مطلب …

تقیّد به حق الناس

علامه کرباسچیان:

می‌گفتیم اگر کسی تکلیف واجبش را ترک کند یا گناهی را مرتکب شود؛ ممکن است خدا او را ببخشاید؛ اما اگر کسی به دیگری ظلم کند و حق او را بگیرد و به او مدیون شود، خدا از او نمی‌گذرد مگر آن که آن شخص از او بگذرد و او را حلال‌کند. قرآن می‌گوید: «وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَه»‏ (زلزال ۸). وقتی آفتاب در اتاقی می‌تابد، چیزهایی در فضا دیده می‌شود که به آن‌ها ذره می‌گویند. در این آیه می‌فرماید: خدا –درمقام حساب- از این ذره هم نمی‌گذرد.

در کلاس می‌گفتیم: شخصی مختصری بدهکار بود. پس از مرگ به خواب پسرش آمد و گفت: در این عالم، به واسطه ی آن بدهی، گرفتارم؛ طلب او را بدهید. بعد از آن که پسرش بدهی او را داد -با آن‌که این خواب را به هیچ کس نگفته بود- پدرش به خواب فرد دیگری آمد و گفت: به پسرم بگو که بدهی ام را دادی؛ من راحت شدم.

در اثر این نوع تربیت، شاگردان نسبت به حق الناس مقیّد می‌شدند و وسایل مدرسه از قبیل میز، نیمکت، تخته‌سیاه و ماشین مدرسه را خراب نمی‌کردند؛ حتی گلی از باغچه‌ی کسی نمی‌کندند؛ جنسی از  مغازه‌ی کسی برنمی‌داشتند؛ بدون اجازه‌ی پدر و مادر سر جیبشان نمی‌رفتند؛ نوبت دیگران را در خرید نان و غیره رعایت می‌کردند؛ اگر پولی گم ‌کرده‌بودند، به پول‌هایی که پیدا شده‌بود- چون شک داشتند که مال خودشان است یا نه- دست نمی‌زدند؛ برای آن که گفته بودیم اگر کسی چیزی را که پیداکرده بردارد، ضامن می‌شود و باید آن را به صاحبش برساند. در نتیجه محیط مدرسه امن و آرام بود و چون کسی مضطرب نبود که مبادا جیبش را بزنند، سر کلاس با آرامش خاطر از درس استفاده می‌کرد.[۱]

 


[۱] وصایای استاد، ص ۱۱۷ و ۱۱۸

عظمت تربیت یک انسان

کلام یکی از شاگردان آیت‌الله بروجردی رحمه الله و بزرگ‌مرد پیشتاز عرصه‌ی تعلیم و تربیت در مدرسه، مرحوم علّامه کرباسچیان[۱]، پیرامون اهمّیّت کار تربیتی (به‌خصوص در مدرسه) شنیدنی است:

یک روز عدّه‌ای از مجتهدین حضور ایشان [آیت الله بروجردی] نشسته بودند. در این اثنا دیدند پیرمردی با عصا وارد شد با عبا و عرق چین. معلوم بود اهل علم نیست. ایشان نهایت احترام را به او کردند. وقتی هم می‌خواست برود تا دم در او را مشایعت کردند، کاری که هیچ وقت برای کسی نمی‌کردند.

ادامه مطلب …