نوشته‌ها

قسمت ۴: کوله پشتی اسرار آمیز

قرار بود چهارشنبه حرکت کنیم و بچه‌ها هم نهایتاً تا یکشنبه رضایت‌نامه ولی‌شون رو بیارند. آخه به هر حال بعد از چند جلسه شورا، مدرسه تصمیم داشت بچه‌ها رو به یک سفر تفریحی ببره.

ادامه مطلب …

قسمت ۳: یک بار اتوبوس سواری

چشمام رو که باز کردم و ساعت رو دیدم باورم نشد؛ ما خواب مونده بودیم!

نفهمیدم چی شد که از زمانی که من و خانمم چشم باز کردیم تا زمانی که آماده شدیم و با هم از در خارج شدیم، پنج دقیقه هم طول نکشید …

آخه واقعاً خیلی دیر شده بود؛

هم من باید سر وقت به مدرسه می‌رسیدم و هم خانمم … خانمم هم معلمه؛

ادامه مطلب …