قسمت ۴: کوله پشتی اسرار آمیز
قرار بود چهارشنبه حرکت کنیم و بچهها هم نهایتاً تا یکشنبه رضایتنامه ولیشون رو بیارند. آخه به هر حال بعد از چند جلسه شورا، مدرسه تصمیم داشت بچهها رو به یک سفر تفریحی ببره.
قرار بود چهارشنبه حرکت کنیم و بچهها هم نهایتاً تا یکشنبه رضایتنامه ولیشون رو بیارند. آخه به هر حال بعد از چند جلسه شورا، مدرسه تصمیم داشت بچهها رو به یک سفر تفریحی ببره.
چشمام رو که باز کردم و ساعت رو دیدم باورم نشد؛ ما خواب مونده بودیم!
نفهمیدم چی شد که از زمانی که من و خانمم چشم باز کردیم تا زمانی که آماده شدیم و با هم از در خارج شدیم، پنج دقیقه هم طول نکشید …
آخه واقعاً خیلی دیر شده بود؛
هم من باید سر وقت به مدرسه میرسیدم و هم خانمم … خانمم هم معلمه؛
برآنیم تا در ‘گفتمانی دو سویه’ از تجربهها و آموزههای یکدیگر برای رسیدن به مدرسهای مطلوبِ خداوند متعال و اهلبیت علیهمالسلام استفاده کنیم.
پس دست یاری به سوی شما دراز کرده و بیصبرانه مشتاق ارائهی نظرات، تجربهها، آموختهها و مشکلات از سوی شما هستیم. با ما از طرق زیر در تماس باشید: