قسمت ۴: کاتالوگ
داشتم وارد مدرسه میشدم که دیدم احمدرضا پشت در مدرسه، داره روی یک برگهی چرکنویس مرتب امضا میکنه. نزدیکتر که شدم، من رو دید و گفت:
سلام حسین، به موقع اومدی؛ به نظرت کدوم یک از این امضاها به امضای پدرم شبیهتر شد؟
به به احمدرضای عزیز، میبینم امضا هم که جعل میکنی …
آخه چارهای نیست، امروز آخرین روز آوردن رضایتنامههای اردوست، دیگه حوصلهی دعوا کردنهای آقای حسینی («معلم راهنما») و علیپور (کمک معلم راهنما) رو ندارم …
همهشون خوب شدند، چی بگم؟! فقط سریع باش، دیگه الان صبحگاه شروع میشه… راستی برای اردو چه بازیهایی میخوای بیاری؟